محمد رضا شوق الشعراء

جای خالی اتومبیل خارجی و ترافیک در خیابانهای اصفهان!

پس از ساله فرصت دست داد تا سفر دو روزه ای به اصفهان داشته باشیم، اصفهان بازهم از دفعه پیش بزرگتر و بزرگتر شده بود و انگار که این بزرگ شدن تمامی نداشت.
بچه ها با تصویری که ازکتابها و فیلمها داشتند، بسراغ سی و سه پل و زاینده رود رفتند، و اما با دیدن زاینده رودی که آب نداشت و بستر آن خشک خشک بود، ناگهان بغضی تلخی گلویم را زخم کرد. بستر زاینده رود زیر پای قدم های عابران سفت و سخت و سنگی شده بود و تا آنجا که پیدا بود و چشم می دید، حتی یک قطره آب نیز در بستر خشک زاینده رود پیدا نبود. با خود گفتم و از خود پرسیدم« اصفهان بدون زاینده رود می تواند زنده بماند!؟ اصفهان بدون زاینده رود می تواند اصفهان باشد!؟ و مهمتر اینکه اصفهان را بدون زاینده رود می توان تجسم کرد!؟» پس از دیدن بستر خشک زاینده رود زیر تنه بر خاک جاخوش کرده ستون های سی و سه پل، دیگر بهانه و انگیزه ای برای دیدن جاهای دیگر اصفهان باقی نمانده بود. میدان نقش جهان نیز انگار سرنوشتش با سرنوشت زاینده رود گره خورده بود، فضای بزرگی که همچون میرچقماق کوچک یزد می رفت تا بدلیل بی توجهی از بین برود.
در اصفهان بسیار شلوغ و بزرگ سه نکته بسیار مهم داشت، سه نکته ای که سخت بهم مربوط بودند، اول اینکه خیابانهای اصفهان ترافیک خیابانهای کم عرض یزد را نداشت، و در مسیرهای طولانی و حتی پشت چراغ قرمز، اتومبیلها و آدمها زیاد معطل و عصبی نمی شدند. دوم اینکه برخلاف یزد بسیار کم راننده ای توقف دوبله انجام می داد و بجز سه اتومبیل که در طول چهارباغ توقف دوبله انجام داده بودند، توقف دوبله دیگری را ندیدیم و مهمتر از همه اینکه اتومبیل خارجی و مدل بالا بسیار در اصفهان کم بود! و معدودی هم که بود تعدادی از آنان پلاک اصفهان را نداشت. اصفهان چند میلیون نفری شاید به اندازه یزد چهارصد هزار نفری تویوتا کمری و پرادو و دیگر اتومبیل های خارجی نداشت. اصفهان اتومبیل خارجی و ترافیک شذید و خلاف رانندگی کم داشت و چرا یزد کوچک و ثروتمند، در این مورد برعکس اصفهان است!؟ چرا بسیاری از یزدی ها با اتومبیل های بزرگ خارجی در خیابانهای کم عرض یزد تردد کرده و دوبله پارک می کنند؟ آیا اتومبیل خارجی وسیله ای برای تفاخر و خود نشان دادن است!؟
هوای اصفهان هم همچون یزد پر دود و آلوده بود. در این سرنوشت تلخ و آزار دهنده، مردم اصفهان و یزد دچار درد مشترک بودند، صنایع آلاینده روح و جان آدمی را با هم فرسوده می سازنند و اما فضای سبز اصفهان با یزد قابل مقایسه نبود. فضای سبز اصفهان همچون یزد چمنی و گلی نبود، کاجی و سروی بود و ای کاش که مسئولان و مدیران فضای سبز یزد متوجه می شدند که یزد کم آب «سایه» می خواهد. درخت و درخت و درخت ...
با راهنمایی دوستی، یک ناهار را در اصفهان به رستوران خوبی در کنار یک هتل رفتیم، رستورانی در حد رستوران های خوب یزد، غذایش خوب بود. پنج پرس چلوکباب با نوشابه سی و نه هزار تومان و در بازگشت به یزد  نیز،  سر راه و بعد از امامزاده سید جعفر به رستوران خوبی رفتیم و چهار پرس چلوکباب با نوشابه شد چهل و یک هزار تومان! رستوران خوب اصفهان سرویس را هزار و هشتصد تومان حساب کرد و رستوران خوب یزد سرویس را سه هزار تومان! روی میز هشت نفره آنجا هشت بشقاب کوچک و هشت بشقاب بزرگ و هشت لیوان و بود و روی میز چهار نفره اینجا چهار بشقاب بزرگ و چهار بشقاب کوچک و چهار لیوان ...
اصفهان بدون زاینده رود لطفی نداشت و ندارد و چون برای دیدار آمده بودیم، و می ترسیدیم که دیدن دوباره آثارباستانی همه تصویرهایی که در ذهن داشتیم را بشکند، به چهلستون، و منار جنبان و دیگر جاهای تاریخی اصفهان نرفتیم، همان منظره بستر خشک زاینده رود در زیر سی و سه پل و میدان نقش جهان برای ما و بچه ها کافی بود.
همه تصویرهایی که دختر دانش آموز کلاس پنجم دبستان با خود برده بود، در سی و سه پل و زاینده رودی که نبود شکست. او با سادگی آمده بود تا سی و سه پل و زاینده رود را ببیند و آب رود زاینده را برای آزمایشگاه مدرسه ببرد و چقدر دلم شکست وقتی که او دلش شکست!
زاینده رود، آبت کو!؟
بنابدلایلی بیش ازین از اصفهان نمی گوییم و نمی نویسیم.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا